جستجو در مقالات منتشر شده


۴۶ نتیجه برای رشیدی

محمدجعفر صفار ، فریبا رشیدی قادر ، آتیه جاوردی ،
دوره ۱۴، شماره ۴۲ - ( فروردين ۱۳۸۳ )
چکیده

سابقه و هدف: بیماری کاوازاکی، عامل وازکولیت حاد کودکان، با علت ناشناخته می باشد و در حال حاضر سردسته علل بیماری های اکتسابی قلب کودکان ژاپنی و آمریکای شمالی است. مطالعه زیر جهت آشنایی با ویژگی های همه گیری شناسی، بالینی، درمانی و سرانجام بیماری در کودکان منطقه ساری بین سال های ۱۳۸۱-۱۳۷۷ طراحی و اجرا گردید.
مواد و روش ها: این بررسی یک مطالعه توصیفی- مروری بر روی پرونده های بیماران مبتلا به کاوازاکی بستری شده در منطقه شرق مازندران می باشد. معیار انتخاب بیماران براساس ضوابط تشخیص بیماری کاوازاکی انجمن قلب آمریکا بوده است. ویژگی های فردی، بالینی، آزمایشگاهی، درمان و پاسخ به آن و سرانجام بیماری استخراج و مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.
یافته ها: از ۲۹ مورد بیمار مبتلا به کاوازاکی بستری شده، ۲۵ بیمار دارای شرایط لازم برای انتخاب شدن بوده اند. متوسط میزان بروز سالیانه ۳/۷ درصد هزار، در کودکان کم تر از ۵ سال بوده است. میانگین سن ابتلا ۳۸±۲۲,۳ ماه و محدوده سنی ۵/۳ تا ۸۰ ماه بوده است. ۴۰ درصد موارد در پاییز عارض شده، نسبت موارد بیماری پسران به دختران ۲۷/۱ به۱ بوده، متوسط دوره زمانی شروع علایم تا تشخیص و درمان ۸.۲±۳.۱ روز و کم ترین یافته بالینی لازم برای تشخیص، لنف آدنوپاتی با ۷۳درصد بوده است. ۵ بیمار از ۲۵ بیمار، قبل از شروع درمان ضایعات قلبی- عروقی (یک بیمار میوکاردیت و پریکاردیت، ۴ بیمار اتساع عروق کرونر) داشتند، ۲۲ نفر از ۲۵ بیمار به یک دوز ایمونوگلوبولین وریدی(IVIG) و آسپیرین(ASA) با دوز بالا به طور همزمان پاسخ مناسب دادند. ۲ بیمار با دو دوز ویک بیمار با دوز سوم IVIG بهبودی یافتند. در پی گیری ۳ تا ۱۲ ماهه بیماران، همه آنان جز یک مورد از بیماری و عوارض قلبی- عروقی بهبودی کامل یافتند.
استنتاج: در منطقه، بیماری کاوازاکی از بیماری های وازکولیتی نسبتا شایع بــوده که میزان شیوع آن مشابه آمریکای شمالی ولی بیش تر از کشورهای اروپایی و کم تر از ژاپن می باشد. اگرچه ۵/۱ بیماران قبل از شروع درمان، گرفتار ضایعات قلبی- عروقی بوده اند، اغلب آنان به درمان IVIG، ASA پاسخ مناسب داده و طی ۳ تا ۱۲ ماه پی گیری بهبودی کامل یافتند.

فریبا رشیدی قادر ، مهرنوش کوثریان ، داوود فرزین ، غلام رضا باهوش ، افشین رحمانی ،
دوره ۱۵، شماره ۴۷ - ( تير ۱۳۸۴ )
چکیده

سابقه و هدف: شایع ترین علت مرگ و میر در بیماران مبتلا به تالاسمی، عوارض قلبی می باشد که خود ناشی از کم خونی مزمن و افزایش بار آهن به دنبال تزریق های مکرر خون و افزایش جذب آهن است. طبق تحقیقات اندکی که پیش از این انجام شده تزریق مقادیر بالای دسفرال وریدی باعث بهبود شاخص های تصویربرداری از قلب با استفاده از امواج ماوراصوت (اکوکاردیوگرام) بیماران می شود. این مطالعه به منظور تعیین تاثیر مقادیر بالای دسفرال وریدی بر عملکرد قلبی بیماران مراجعه کننده به مرکز تالاسمی بیمارستان بوعلی ساری در سال ۱۳۸۲ انجام گرفته است.
مواد وروشها: مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی (مقایسه قبل و بعد) بود. تعدادی بیمار مبتلا به تالاسمی که دچار عوارض قلبی شده بودند، حداقل یک ماه دیگوکسین مصرف می کردند و سن بین ۱۵ تا ۲۵ سال، فریتین بالاتر از ۱۲۰۰ ng.ml وHb>۹gr.dl داشتند، انتخاب شدند. ابتدا بررسی های قلبی شامل شرح حال، معاینه فیزیکی، نوار قلبی و تصویر برداری از قلب با استفاده از امواج ماوراصوت انجام و سپس بیماران تحت درمان با دسفرال وریدی به میزان ۱۳۰ mg.kg (حداکثر ۵ گرم) طی ۱۰ تا ۱۴ ساعت به مدت ۵ روز قرارگرفتند. بررسی های قلبی در دو نوبت، ابتدا حداکثر ۲ روز پس ا زاتمام مداخله و دیگری یک ماه بعد تکرار شدند. معاینه چشم و شنوایی سنجی قبل و بعد از درمان برای بررسی عوارض احتمالی مداخله، انجام و نتایج در ۳ پرسش نامه جمع آوری گردید.
یافته ها: بیماران شامل ۱۵ نفر (۵ دختر و ۱۰ پسر) بودند. سن بیماران ۱۹,۳±۳.۷ سال بود. سن تشخیص بیماری تالاسمی ۱۸±۱۴.۹ ماه، سن اولین تزریق خون۲۰±۱۴.۲ ماه، و میزان فریتین۱۷۱۳±۴۰ ng.ml بود. نتایج حاصله پس از دونوبت بررسی شامل تخفیف علایم قلبی از جمله درد قفسه سینه، تنگی نفس و تپش قلب(P=۰) ، بهبود عملکرد سیستولیک قلبی بود؛ به طوری که LVEF (Left Ventricle Ejection Fraction) از ۴۹.۱±۱.۸ درصد، پس از مداخله، در پی گیری اول به ۵۸.۸±۲.۹ درصد و در پی گیری دوم به ۵۷.۸±۲.۱ درصد رسید و EPSS(E Point Septal Separation) از۰.۸ mm ±۹.۶ پس از مداخله، در پی گیری اول به ۶.۷±۰.۸ mm و در پی گیری دوم به ۶.۵±۰.۶mm رسید (P<۰.۰۰۱). اما درمان انجام شده بر یافته های معاینه، نوار قلبی و عملکرد دیاستولیک تاثیر محسوسی نداشت. پس از مداخله، عوارض بینایی شنوایی مهمی در بیماران دیده نشد.
استنتاج: با توجه به نتایج به دست آمده ، به نظر می رسد که می توان به منظور درمان اختلال عملکرد و ساختار قلب (کاردیومیوپاتی) در تالاسمی، درصورت تداوم فریتین بالا، از مقادیر بالای دسفرال وریدی بهره جست.

فریبا رشیدی قادر ، مهرنوش کوثریان ،
دوره ۱۶، شماره ۵۱ - ( فروردین ۱۳۸۵ )
چکیده

سابقه و هدف: هیدروکسی اوره با افزایش Hb Fاز شدت کم خونی در بیماران دچار تالاسمی می کاهد ولی ازسوی دیگر افزایش پیوند اکسیژن (O۲ affinity) توسط Hb F سبب هیپوکسی بافتی می شود که ممکن است تاثیر منفی روی قلب داشته باشد. این مطالعه به منظور تعیین عملکرد قلبی بیماران مبتلا به تالاسمی دریافت کننده HU (هیدروکسی اوره) صورت گرفته است.
مواد و روش ها: این مطالعه توصیفی بر روی بیماران مبتلا به تالاسمی دریافت کننده HU در مرکز تالاسمی بیمارستان بوعلی ساری انجام شد. نمونه های مورد مطالعه شامل کل بیماران مبتلا به تالاسمی بود که ترانسفوزیون نداشته یا کم تر از ۴ مورد در سال داشتند و حداقل از یک سال قبل، هیدروکسی اوره دریافت کرده بودند (محدوده ۱ تا ۵ سال). اطلاعات از طریق پرسشنامه های حاوی سوالات دموگرافیک، اطلاعات موجود در پرونده بیماران، معاینه بالینی، الکتروکاردیوگرافی و اکوکاردیوگرافی جمع آوری شد. از آمار توصیفی برای نمایش داده ها استفاده شد. همبستگی بعضی متغیرها با ضریب همبستگی پیرسون بررسی شد.
یافته ها: مطالعه بر روی ۴۰ بیمار شامل ۱۳ (۳۲ درصد) پسر و ۲۷ (۶۸ درصد) دختر با میانگین سنی ۳,۹۵ ± ۲۰.۸۷ سال صورت پذیرفت. ۴۸ درصد بیماران شکایت قلبی نداشتند، ۱۵درصد از دردهای مختصر قفسه صدری، ۳۵ درصد از تپش قلب گهگاه و ۳۲ درصد از تنگی نفس گهگاه شاکی بودند. در معاینه ۵ درصد (۲ نفر) دارای سوفل قلبی بیش تر از ۲.۶ بوده، ۲.۵ درصد (۱نفر) صدای سوم قلب (S۳) و ۳۷درصد ادم خفیف اندام تحتانی داشتند. هیچیک از بیماران علایم نارسایی قلبی نداشتند. در اکو، تمام بیماران عملکرد سیستولیک‌ طبیعی‌ داشتند. عملکرد دیاستولیک در۶۵درصد طبیعی بود و ۳۵درصد دچار اختلال عملکرد خفیف بودند (همبستگی معنی دار نبود). در نوار قلبی ۷۲.۵ درصد کاملا طبیعی بودند و ۱۵درصد تغییراتی در حد افزایش مختصر PR Interval (حداکثر۰.۲ثانیه) و ۱۲.۵ درصد تغییرات غیر اختصاصی ST-T بدون آریتمی داشتند.
استنتاج: با توجه به این که در بیماران مورد مطالعه، عارضه قلبی، آریتمی و عوارض جدی الکتروکاردیوگرافیک مشاهده نگردید، با در نظر داشتن اثرات مثبت هیدروکسی اوره برروی میزان هموگلوبین بیماران مبتلا به تالاسمی می توان از آن در درمان این بیماران استفاده کرد.

فریبا رشیدی قادر، علیرضا علم،
دوره ۱۶، شماره ۵۳ - ( مرداد ۱۳۸۵ )
چکیده

سابقه و هدف : از آنجا که معمولاً بیماران مبتلا به آنوس بسته در چند روز اول نوزادی تحت عمل جراحی قرار می‌گیرند، تشخیص همراهی بیماری‌های دیگر در این گروه از اهمیت بالائی برخوردار است لذا این مطالعه با هدف تعیین فراوانی بیماری های مادرزادی قلبی در بیماران مبتلا به آنوس بسته انجام گرفته است.
مواد و روش‌ها : مطالعه به روش توصیفی بر روی بیمارن مبتلا آنوس بسته (۸۲- ۱۳۸۵) که به بیمارستان بوعلی ساری مراجعه و تحت بررسی اکوکاردیوگرافیک قرارگرفتند انجام شد.اطلاعات بیمارانی که قبل از زمان اجراء طرح مراجعه نموده بودند از روی پرونده آنان استخراج و بیمارانی که از زمان اجراء طرح وارد مطالعه شدند، معاینه و اکو شدند. اطلاعات در پرسشنامه‌ها ثبت گردید. از آمار توصیفی برای نمایش داده‌ها استفاده شد.
یافته‌ها : ۹۰ بیمار مبتلا به آنوس بسته اکوکاردیوگرافی شدند. از این تعداد ۱۴ دختر (۲/۵۷ درصد) و ۱۲ پسر (۸/۴۲ درصد)، مبتلا به بیماری مادرزادی قلبی بودند. ۲۲ بیمار (۶/۸۴ درصد) از نوع HIGH TYPE و۴ بیمار (۳/۱۵ درصد) از نوع LOW TYPE بودند. از نظر نوع بیماری مادرزادی قلبی: ۷ بیمار (۹/۲۶ درصد) ASD+PDA ،۶ بیمار(۲۳ درصد) ASD+PDA+TR ، ۴ بیمار(۳/۱۵ درصد) PDA ، ۴بیمار (۳/۱۵ درصد) MR ، ۱ بیمار (۸/۳ درصد) TF ، ۲ بیمار (۶/۷ درصد) VSD و ۲ بیمار (۶/۷ درصد) ASD داشتند.
استنتاج : با توجه به شیوع بالای بیماری‌های مادرزادی قلبی در مبتلایان به آنوس بسته نسبت به جمعیت عادی به نظر می‌رسد که انجام اکوکاردیوگرافی در تمام بیماران به خصوص از نظر پیش‌بینی نتیجه جراحی و پیشگیری از عوارض احتمالی الزامی باشد.

محمدجعفر صفار ، فریبا رشیدی قادر ،
دوره ۱۶، شماره ۵۴ - ( آبان ۱۳۸۵ )
چکیده

تعداد بسیار کمی از بیماران دچار کاوازاکی به رژیم درمانی استاندارد با ایمونوگلوبین وریدی و آسپرین مقاوم هستند. بیماران مقاوم به درمان استاندارد در معرض خطر کسب عوارض بیش تر بیماری خصوصا ضایعات عروق کرونری قلب می باشند. اگر چه درمان مدون و استاندارد شده ای برای آنان وجود ندارد، درمان سریع تر این بیماران از میزان خطر عوارض قلبی - عروقی در آنان خواهد کاست. هدف این مقاله معرفی یک بیمار با کاوازاکی مقاوم به درمان می باشد که علایم و نشانه های بالینی بیماری و پیشرفت ضایعه عروقی کرونری او به نوبت سوم ایمونوگلوبولین وریدی پاسخ مناسب داده و پیشرفت بیماری متوقف گردید.

فریدون مجتهدزاده ، فریبا رشیدی قادر ، عبدالرسول علایی ، علی طالع ،
دوره ۱۶، شماره ۵۶ - ( بهمن ۱۳۸۵ )
چکیده

بیماری موکوپلی ساکاریدوز (Mucopolysaccharidosis) از نوع Maroteaux-Lamy جزو دسته ای از بیماری های متابولیک می باشد که به علت کمبود یک نوع آنزیم لیزوزومال به نام: N- استیل- گالاکتوزامین- آلفا- ۴- سولفات سولفاتاز (آریل سولفاتاز (B N-acetyl- galactosamine-a-۴-Sulfate Sulfatase (arylsulfatase B) ایجاد می شود. این کمبود باعث تجمع متابولیت های غیر طبیعی در نسوج مختلف بدن شده و علایم بالینی شدیدی را موجب می شود که مهم ترین آن ها عبارتند از : صورت خشن (Coarse)- کدورت عدسی- اختلالات شدید استخوانی- سفتی مفاصل بزرگ (Stiff joints)- ضخامت دریچه های قلب و نارسایی قلبی.شیوع بیماری ۱ به ۲۵۰۰۰ تا ۱ به ۵۰۰۰۰ می باشد. در این مقاله یک مورد از این بیماری که به علت تنگی نفس- تجمع غیرعادی مایع در صفاق و ورم اندام تحتانی بستری شده، معرفی می گردد، سونوگرافی شکم، تجمع مایع در صفاق، کبد بزرگ و اتساع وریدهای کبدی را نشان داد. در پرتونگاری لگن و ستون فقرات ناهنجاری های استخوانی شدیدی گزارش شد. در آزمایش ادرار بالابودن درماتان سولفات (Dermatan sulfate) و در آزمایش خون محیطی وجود ذرات (Inclusions) غیر طبیعی در نوتروفیل های خون محیطی گزارش گردید. مجموعه علایم بالینی و پاراکلینیکی فوق تشخیص بیماری موکوپلی ساکاریدوز از نوع Maroteaux-Lamy را مشخص نمود.

فریبا رشیدی قادر ، مهرنوش کوثریان ، حسین کرمی ،
دوره ۱۷، شماره ۶۱ - ( آذر ۱۳۸۶ )
چکیده

سابقه و هدف: عارضه قلبی در بیماران مبتلا به تالاسمی ماژور عمده ترین مشکل تهدید کننده حیات آنان می باشد. برداشت آهن با دسفروکسامین بدلایل متعدد ممکن است مشکل یا ناکافی باشد. هدف از انجام این مطالعه بررسی اثر درمان ترکیبی با دو داروی دسفروکسامین ودفریپرون در مقایسه با درمان تک دارویی با دسفروکسامین بر عوارض قلبی این بیماران است.
مواد و روش ها: در یک مطالعه کارآزمایی بالینی به روش قبل و بعد،۴۷بیمار مبتلا به تالاسمی ماژور (۲۴ نفر مرد و ۲۳نفر زن) مراجعه کننده به مرکز تحقیقات بوعلی با محدوده سنی۱۰- ۳۵ سال که همگی تحت درمان ترکیبی با دو داروی دسفروکسامین و دفریپرون قرار گرفته بودند بررسی گردیدند. همه بیماران قبل و بعد از طی حداقل ۶ ماه درمان ترکیبی اکوکاردیوگرافی شدند و اندکس های عملکرد سیستولیک و دیاستولیک شامل LVEF, EPSS, CI, E/A, EF slope & MPI و همچنین آریتمی تعیین گردیدند. بررسی آماری با paired t-test و ضریب همبستگی پیرسون صورت گرفت.
یافته ها: متغیرهای که دارای تفاوت معنی داری بوده اند شامل فریتین، اندکس های سییتولیک و اندکس MPI می باشند. فریتین ۱۶۰۷±۴۴۸۹ng/ml به ۱۳۴۷±۳۳۰۶ng/ml رسید (P=۰,۰۰۰). LVEF از ۶۷.۶±۳.۹ درصد به ۶۹.۷±۲.۶ درصد رسید (p=۰.۰۴). EPSS از mm ۳.۹±۲.۱ به ۲.۹±۱.۳mm رسید (P=۰.۰۰۴). CI از ۳.۵±۰.۳ به ۳.۶±۰.۱۸ رسید (P=۰.۰۲). MPI از ۰.۳۷±۰.۰۶ به ۰.۳۳±۰.۰۵ رسید (P=۰.۰۳). این تغییرات به نفع بهبود عملکرد سیستولیک قلبی می باشند. آریتمی و متغیرهای فونکسیون دیاستولیک نیز بهبود مختصری نمودند که معنی دار نبود.
استنتاج: نتایج این بررسی نشان می دهد که درمان ترکیبی با دو داروی دسفروکسامین و دفریپرون باعث کاهش سطح فریتین و بهبود نسبی فونکسیون سیستولیک بیماران مبتلا به تالاسمی ماژور می شود.

مجتبی ایزدی، شهرام سهیلی، داوود خورشیدی، حسین دوعلی،
دوره ۲۱، شماره ۸۲ - ( خرداد و تیر ۱۳۹۰ )
چکیده

سابقه و هدف : اخیراً توجه زیادی به نقش گرلین در متابولیسم کربوهیدرات معطوف شده است. اختلال در عملکرد سلول‌های بتا نیز یک فاکتور مهم در شیوع دیابت است. در مطالعه حاضر، ارتباط گرلین با عملکرد سلول‌های بتا و مقاومت انسولین در بیماران دیابتی نوع دو ارزیابی شد.
مواد و روش ها : چهل و شش مرد بزرگسال مبتلا به دیابت نوع دو با نمایه توده بدنی بالاتر از ۲۹ به صورت نمونه‌گیری در دسترس جهت شرکت در مطالعه حاضر فرا خوانده شدند. بعد از یک گرسنگی شبانه، نمونه‌گیری خون ناشتا جهت اندازه‌گیری سطوح سرم گرلین، انسولین و گلوکز از همه بیماران به عمل آمد. ارتباط بین گرلین سرم با شاخص عملکرد سلول‌های بتا، مقاومت انسولین، انسولین و گلوکز در بیماران بوسیله آنالیز رگرسیون چند متغیره تعیین شد.
یافته ها : آنالیز رگرسیون یک ارتباط معکوس و معنی‌داری بین سطوح گرلین سرم با عملکرد سلول‌های بتا (۰۵/۰p<) و گلوکز ناشتا (۰۵/۰p<) را نشان داد. انسولین سرم دارای ارتباط منفی با سطوح گرلین بود (۰۵/۰p<). همچنین ارتباط معنی‌داری بین سطوح گرلین و مقاومت انسولین مشاهده نشد(۰۵/۰p<).
استنتاج : یافته‌های مطالعه از نقش گرلین در سطوح گلوکز خون بیماران دیابتی نوع دو حمایت می‌کند و این بیشتر به دلیل تاثیر گرلین روی عملکرد سلول‌های بتا می‌باشد.

قاسم جان بابایی، فرشاد نقش وار، تورج فرازمندفر، مصطفی صالحی، معصومه رشیدی،
دوره ۲۲، شماره ۹۲ - ( شهریور ۱۳۹۱ )
چکیده

سابقه و هدف: میزان مرگ ناشی از سرطان معده در جهان رو به افزایش است. امروزه در بسیاری از سرطان‌ها ارتباط بسیار دقیقی بین ایجاد سرطان و تغییر میزان بیان رسپتور EGF وجود دارد. شاید شناخته شده ترین این تغییرات بیان بالای گیرنده‌های HER۲ و HER۱ در سرطان معده باشد. هدف این مطالعه بررسی میزان بیان این دو گیرنده در آدنوکارسینوم‌های پیشرفته موضعی معده و ارتباط آن با بقاء بیماران می باشد. مواد و روش‌ها: نمونه‌ها شامل ۱۳۰ بلوک پارافینی متعلق به بیماران دارای سرطان معده بیمارستان امام خمینی(ره) ساری در سال‌های ۱۳۸۸-۱۳۸۳ می‌باشد. برش‌های بافتی ۴ میکرونی از بلوک‌ها تهیه و بر روی لام‌ها قرار داده شدند. اسلایدهای بافتی با استفاده از گزیلن دپارافینه شده سپس با استفاده از الکل آبگیری شدند. فعالیت پراکسیداز اندوژن مهار شد. آنتی‌بادی HER۲ روی آن‌ها قرار گرفته و نهایتاً با هماتوکسیلین رنگ آمیزی شدند. یافته‌ها: مارکر HER۱ تنها در ۲۳ نمونه (۶/۱۷ درصد) و مارکر HER۲ تنها در ۲۰ نمونه (۴/۱۵ درصد) مثبت شد. همراهی این دو مارکر نیز فقط در ۹ بیمار (۹/۶ درصد) به طور همزمان دیده شد. در بررسی مارکرHER۲ برحسب جنس در ۹۱ بیمار مرد تنها ۱۱ مورد (۶/۱۱ درصد) و در ۳۹ نمونه زن تنها ۹ بیمار (۲۳ درصد) برای این مارکر مثبت بودند. استنتاج: با پیشرفت مرحله بیماری، میزان بیان مارکر HER۱ نیز افزایش می‌یابد. این یافته‌ها می‌تواند نشان دهنده ارزش تشخیصی این مارکر در بیماران مبتلا به سرطان معده از نوع آدنوکارسینوم باشد. احتمالاً میزان بیان گیرنده HER۱ و HER۲ با قدرت تهاجم بیماری و طول عمر بیماران مرتبط است.
احسان زارعی، محمد عرب، آرش رشیدیان، سید محمود قاضی طباطبایی، عباس رحیمی فروشانی،
دوره ۲۲، شماره ۹۸ - ( اسفند ۱۳۹۱ )
چکیده

سابقه و هدف: ارزش ادراک شده به مفهوم ارزیابی کلی مشتری از میزان مطلوبیت یک کالا یا خدمت بر مبنای ادراک وی از منافع دریافت شده در مقابل هزینه‌های پرداخت شده است. هدف این مطالعه بررسی رابطه بین کیفیت خدمات ارائه شده در بیمارستان‌های خصوصی شهر تهران با ارزش ادراک شده از سوی بیماران بود. مواد و روش‌ها: این مطالعه مقطعی و توصیفی- تحلیلی در سال ۱۳۸۹ انجام شد. تعداد نمونه‌های مطالعه ۹۶۹ بیمار بود که از ۸ بیمارستان عمومی خصوصی در شهر تهران انتخاب شدند. داده‌های مطالعه از طریق یک پرسشنامه ۱۸ آیتمی (شامل ۱۴ آیتم کیفیت، ۴ آیتم ارزش ادراک شده) جمع آوری شد که روایی و پایایی آن تأیید شده بود. آنالیز داده ها با استفاده از روش‌های آمار توصیفی و رگرسیون چند متغیره در نرم افزار SPSS۱۷ انجام شد. یافته‌ها: به‌طور کلی میانگین نمره ادراک بیماران از کیفیت خدمات، ۰۱/۴ و میانگین نمره کلی ارزش ادراک شده نیز ۴۳/۳ از ۵ بود. بر اساس نتایج رگرسیون، حدود ۲۷ درصد از واریانس ارزش ادراک شده توسط ابعاد کیفیت خدمت تبیین می‌شود. کیفیت تعامل قوی‌ترین عامل مؤثر بر ارزش ادراک شده بیمار است که قدرت پیش‌بینی این عامل حدود دو برابر دو بعد دیگر کیفیت (کیفیت فرایند و کیفیت محیط) است. استنتاج: سه بعد کیفیت خدمات تعیین‌کننده‌های کلیدی ارزش ادراک شده در بیمارستان‌های خصوصی تهران بودند. برای ارتقاء ارزش ادراک شده از سوی بیماران، اقدامات بهبود کیفیت باید بر کاهش و متناسب کردن هزینه‌های پولی، زمان‌بندی و انجام دقیق خدمات، و تقویت جنبه‌های روابط بین شخصی و مهارت‌های ارتباطی پزشکان، پرستاران و پرسنل متمرکز باشد.
محمدرضا رافتی، محمدرضا شیران، آرش بدیعی، فریبا رشیدی قادر، مجید سعیدی،
دوره ۲۳، شماره ۱۰۲ - ( تیر ۱۳۹۲ )
چکیده

سابقه و هدف:‌ هایپرتانسیون شریان ریوی (PAH) بیماری کشنده‌ای است که بیماران را در همه سنین مبتلا نموده و به سبب نارسایی قلبی حاد و مزمن با مرگ و میر بالایی همراه می‌باشد. سیلدنافیل خوراکی جهت درمان هایپرتانسیون ریوی در بالغین و اخیرا در کودکان به کار می‌رود. با توجه به محدود بودن اطلاعات فارماکوکینتیکی، هدف از این مطالعه بررسی خصوصیات فارماکوکینتیکی شربت سیلدنافیل در درمان PAH در کودکان بود. مواد و روش‌ها: در این پژوهش برچسب باز، آینده نگر و مداخله‌ای ۲۰ کودک ۲ ماه تا ۱۲ سال دچار فشار خون بالای شریان ریوی که به درمان‌های معمول و در دسترس پاسخ درمانی مناسب نداده بودند، وارد مطالعه شدند. بیماران تحت درمان شربت سیلدنافیل با دوز mg/kg ۵/۰ دو بار در روز قرار گرفتند که در صورت نیاز بالینی تا mg/kg ۲ دو بار در روز طی ۴ هفته قابل افزایش بود. دوره درمان بیماران ۱۲ هفته بود. ۵ نمونه پلاسمایی جهت تعیین شاخص‌های فارماکوکینتیکی گرفته شده و پس از آماده‌سازی با دستگاه HPLC تعیین مقدار شدند و اطلاعات به وسیله نرم افزار p-pharm تحلیل شدند. یافته‌ها: ۱۷ نفر از بیماران (۹ پسر و ۸ دختر) تا پایان مطالعه باقی ماندند. میانگین دوز مصرفی سیلدنافیل mg/kg/day ۶/۱ در بیماران بود و مدل یک بخشی باز به عنوان بهترین مدل فارماکوکینتیکی در نظر گرفته شد. شاخص‌های فارماکوکینتیکی سیلدنافیل شامل L/h۳۵/۱±۱۹/۴Cl =،h ۴۹/۱±۹۴/۴= t۱/۲ و L۳۹/۷±۸۶/۲۷Vd = به دست آمدند و شایع‌ترین عارضه جانبی هم گرگرفتگی بود. استنتاج: خصوصیات فارماکوکینتیکی سیلدنافیل در کودکان با هیپرتانسیون ریوی تا حد زیادی نزدیک به بزرگ‌سالان بود. بیماران شربت سیلدنافیل را به خوبی تحمل نموده و عارضه جانبی شدید و جدی رخ نداد. به نظر می‌رسد شربت سیلدنافیل می‌تواند به عنوان دارویی ایمن و ارزان در کودکان با هیپرتانسیون ریوی مورد استفاده قرار گیرد.
محسن فروغی پور ، امیر مقدم احمدی، احمد پور رشیدی، زهرا تفاخری، آتنا شریفی رضوی ، سحر فدایی، الهام صالحیان نیک ،
دوره ۲۳، شماره ۱۰۳ - ( مرداد ۱۳۹۲ )
چکیده

سابقه و هدف: التهاب عصب بینایی یکی از علل شایع کاهش دید یک یا دو طرفه است. شایع‌ترین علل این اختلال، بیماری‌های از بین برنده میلین در سیستم عصبی مرکزی است و اکثریت بیماران مبتلا به نوریت اپتیک، در آینده سایر علایم اسکلروز مولتیپل را نشان می‌دهند. تشخیص، بر پایه یافته‌های بالینی است؛ با این حال MRI، روش انتخابی کشف ضایعات می‌باشد. هدف این مطالعه بررسی یافته‌های موجود در MRI مغز در بیماران مبتلا به نوریت اپتیک است. مواد و روش‌ها: مطالعه حاضر از نوع توصیفی- مقطعی بود و جمعیت مورد مطالعه، تمام بیماران مبتلا به نوریت اپتیک مراجعه کننده به بخش‌های اعصاب بیمارستان قائم (عج) در سال۸۷ بودند. تشخیص اختلال در تمامی موارد از نظر علایم و یافته‌های بالینی قطعی شده و سپس MRI مغز از همه بیماران انجام گرفت. جهت آنالیز داده‌ها از SPSS و آزمون‌های آماری کای دو، T تست و آزمون غیر پارامتریک معادل استفاده شد. یافته‌ها: سی و نه (۷/۵۵ درصد) بیمار مبتلا به نوریت اپتیک، یافته های غیرطبیعی در MRI مغز داشتند. از این گروه، در تصاویر ۱۵ بیمار پلاک‌هایی در ناحیه سوپراتنتوریال و در ۹ بیمار در ناحیه اینفراتنتوریال رویت شد و سایر بیماران در هر دو محل دارای پلاک بودند. تنها در ۲ بیمار (۱/۵ درصد) ضایعات عصب بینایی مشاهده شدند. استنتاج: اگرچه MRI استاندارد مغز جهت تشخیص ضایعات CNS می‌باشد، اما در ارتباط با نشان دادن ضایعات خود عصب بینایی ناکارآمد است. بنابراین، تکنیک‌های تصویربرداریی بایستی در این بیماران استفاده کردند که قادر باشند یافته‌های غیر طبیعی در عصب بینایی را نشان دهد.
سمیه رشیدی یزدکی، علیرضا ریاحی بختیاری،
دوره ۲۳، شماره ۱۰۹ - ( بهمن ۱۳۹۲ )
چکیده

سابقه و هدف: امروزه آلودگی محیط زیست به خصوص آلودگی اکوسیستم‌های آبی جوامع انسانی و سایر موجودات زنده را درگیر مشکلات جدی نموده است. ترکیبات مختل کننده غدد درون ریز یا ترکیبات شبه استروژنی به علت ایجاد اثرات منفی در انسان و حیوانات (ماهیان و دوزیستان) امروزه بسیار شایان توجه‌اند. این مطالعه به منظور تعیین غلظت ترکیبات ۴- نونیل فنل، اوکتیل فنل و بیس‌فنل آ در رسوبات سطحی ۴ منطقه ساحلی (کیاشهر، انزلی، کپورچال و آستارا) در دریای خزر انجام پذیرفت. مواد و روش‌ها: به منظور بررسی غلظت ترکیبات شبه استروژنی، نمونه‌های رسوب سطحی از عمق ۱۰ متر ۴ منطقه ساحلی در محدوده مورد مطالعه (کیاشهر، انزلی، کپورچال و آستارا) برداشت گردید. پس از آماده سازی نمونه ها (خشک کردن، استخراج و کروماتوگرافی ستونی) غلظت این ترکیبات توسط دستگاه گاز کروماتوگرافی با طیف سنج جرمی تعیین شد. یافته‌ها: بر اساس نتایج غلظت ترکیبات ۴- نونیل فنل، اوکتیل فنل و بیس‌فنل‌آ در رسوبات سطحی مناطق مورد مطالعه به ترتیب در محدوده ۴۸/۱۷۴- ۴۱/۱۶، ۹۰/۴۱- ۶۳/۵ و ۶۶/۳۰-۳/۰ نانوگرم به ازای هر گرم وزن خشک تعیین گردید. ایستگاه واقع در منطقه انزلی از هر سه ترکیب مقادیر قابل توجهی نشان دادند که نشان می‌دهد منابع وارد کننده این ترکیبات در منطقه وجود دارد و ایستگاه‌های واقع در منطقه کپورچال و آستارا مقادیر بسیار پایینی نشان دادند. مقایسه غلظت‌های بدست آمده با استاندارد کیفیت رسوب نشان داد که در برخی ایستگاه‌ها این ترکیبات پتانسیل ایجاد اثرات منفی بر موجودات منطقه را دارا می‌باشند. استنتاج: با توجه به این که این ترکیبات در غلظت‌های کم نیز باعث ایجاد اثرات منفی شده و هم‌چنین قادرند در طول زنجیره غذایی منتقل شوند لذا نگرانی در ارتباط با حضور این آلاینده‌ها در آب‌های ساحلی خزر وجود دارد.
محمد رضا زریسفی، محمد امین حسینی کهنویی، حسین رضازاده، محمد حسین محمودی، احمد پورشیدی بشرآبای، محمد الله توکلی،
دوره ۲۴، شماره ۱۱۳ - ( خرداد ۱۳۹۳ )
چکیده

سابقه و هدف : تأثیر هایپوترمی و کرانیک تومی در کاهش آسیب های ناشی از ایسکمی در مدل تجربی انسداد دایم شریان مغزی میانی نشان داده شده است . مطالعه پیش رو به منظور بررسی اثر ترکیبی هیپوترمی موضعی تاخیری و کرانیکتومی روی حجم انفارکتوس، اختلالات عصبی و شکست سد خونی مغزی در مدل سکته مغزی روی موش صحرایی طراحی شده است. مواد و روش ها : انسداد شریان مغزی میانی روی ۳۶ موش صحرایی نر در سه گروه کنترل، کرانیکتومی و ترکیبی از هیپوترمی و کرانیکتومی القا شد. حجم انفارکتوس و شکست سد خونی مغزی ۴۸ ساعت پس از ایجاد ایسکمی اندازه گیری شد . اختلالات نورولوژیک در ۲۴ و ۴۸ س اعت پس از سکته مغزی اندازه گیری شد ه شکست سد خونی مغزی از طریق نشت رنگ ایوانس بلو اندازه گیری شد. یافته ها: اگرچه در مقایسه با گروه کنترل، حجم انفارکتوس در گروه کرانیکتومی و ترکیبی کاهش یافت در مقایسه با .(p <۰/ اما در گروه ترکیبی اثر محافظت نورونی نسبت به گروه کرانی کتومی بیش تر بود ( ۰۱ (p <۰/۰۰۱) .(p <۰/ و گروه ترکیبی ( ۰۱ (p <۰/ گروه کنترل، شکست سد خونی مغزی به طور قابل توجهی در گروه کرانیکتومی ( ۰۵ کاهش یافت . در مقایسه با گروه کنترل، تنها در گروه ترکیبی عملکرد رفتاری در آزمون های جدا کردن برچسب کاغذی در ۲۴ (p <۰/ و آزمون بدرسون (( ۰۵ (p <۰/ در ۴۸ ساعت)، سیم آویزان ( ۰۵ (p <۰/ در ۲۴ ساعت، ( ۰۰۱ (p <۰/۰۵)) و در (p <۰/ در ۴۸ ساعت ) بهبود داشت . عوارض نورولوژیک نیز در گروه ترکیبی (در ۲۴ ساعت ( ۰۵ (p< ۰/ ساعت و ( ۰۱ نسبت به گروه کرانیکتومی در همان زمان ها کاهش یافت. ((p <۰/ ۴۸ ساعت ( ۰۱ استنتاج: اگر چه کرانیکتومی اثر محافظتی پس از سکته مغزی دارد، اما ترکیب آن با هیپوترمی موضعی ت أثیر محافظت نورونی بیش تری دارد.
هاله اخوان نیاکی، طیبه شمالی، محسن آسوری، سید محمدباقر هاشمی سوته، حامد حقی، محمد خورشیدی، رامین عطایی، علی اصغر احمدی، سعید کاووسیان ، گالیا امیر بزرگی،
دوره ۲۴، شماره ۱۱۸ - ( آبان ۱۳۹۳ )
چکیده

سابقه و هدف: استئوپروز بیماری چندگانه‌‌ای است که مشخصه آن کاهش توده استخوانی و استحکام آن است . این کاهش در زنان یائسه به علت کاهش هورمون استروژن بارزتر است. ویتامین D۳ با اتصال به رسپتور استروئیدی هسته‌ای نقش محوری در متابولیسم اسکلتال بازی می‌کند. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط بین پلی مورفیسم (۲۲۲۸۵۷۰rs) FokI با پوکی استخوان در خانم‌های یائسه انجام شد. مواد و روش‌ها: در این مطالعه۹۱ بیمار استئوپروتیک و ۸۲ خانم سالم (گروه شاهد) از میان زنان یائسه در محدوده سنی ۴۵تا۶۰ سال بین سال‌های ۹۰تا۹۱ انتخاب شدند. پس از استخراج DNA ژنومی از خون محیطی , پلی مورفیسم (۲۲۲۸۵۷۰rs) FokI ژن گیرنده ویتامین D با استفاده از واکنش زنجیره‌ای پلیمراز به روش هضم آنزیمی بررسی شد و ارتباط آن با تراکم استخوانی، T-scoreوZ-score سنجیده شد. یافته‌ها: داده‌های مطالعه حاضر ارتباطی بین پلی‌مورفیسم ۲۲۲۸۵۷۰rs و استئوپروز نشان نداد. هم‌چنین نتایج این بررسی نشان داد در میزان تراکم استخوان بین دو گروه بیمار و کنترل اختلاف معنی‌داری وجود دارد(۰۰۱/۰>p). استنتاج: با توجه به یافته‌ها، ارتباط بین پلی مورفیسم‌های ژنوتیپ های ویتامین D۳و استئوپروز هنوز ناشناخته است و احتمال دارد پلی مورفیسم دیگری بر روی تراکم استخوان تاثیرگذار باشد.
نسرین رشنو طائی، قدرت اله شمس خرم آبادی، حاتم گودینی، رجب رشیدی، عبدالرحیم یوسف زاده،
دوره ۲۴، شماره ۱۲۱ - ( بهمن ۱۳۹۳ )
چکیده

سابقه و هدف: آلودگی هوای محیط بسته در کشورهای در حال توسعه، مشکل اساسی در حیطه سلامت در ابعاد جهانی محسوب می‌گردد. هدف از این مطالعه بررسی وضعیت آلاینده‌های هوای داخل و خارج منازل مسکونی شهر خرم‌آباد در پاییز و زمستان سال ۱۳۹۱ بوده است. مواد و روش‌ها: در این مطالعه توصیفی- مقطعی، غلظت ۹ آلاینده گازی و ذره‌ای توسط دستگاه‌های مخصوص سنجش آلاینده‌های هوا (TSI، BABUC/A، PHOCHEK ۵۰۰۰) اندازه‌گیری شد. نتایج با استفاده از آزمون های آماری و آنالیز واریانس در سطح ۵ درصد محاسبه و نتایج به صورت میانگین و انحراف از استاندارد بیان گردید. یافته‌ها: از میان دو آلاینده داخلی که برای آن‌ها رهنمود تعیین گردیده است CO همواره در حدود رهنمود و NO۲ بیش از رهنمود گزارش گردید. آلاینده‌های بیرونی نیز غیر از NO۲ که از حد مجاز فراتر رفته بود، همگی در حد استاندارد بودند. غلظت‌های بیرونی NO۲ و SO۲ بیش از مقادیر داخلی این گازها بود در حالی که مقادیر داخلی گاز O۳ و بسته به ویژگی‌های منزل VOCs و PM در حدود بالاتری از غلظت‌های هوای آزاد بوده است. استنتاج: هوای داخل منزل از طریق تهویه بسیار مرتبط با هوای بیرون منزل بوده و گاهی با تجزیه، جذب و ته نشینی آلاینده‌های نفوذی، از کیفیت بهتری برخوردار می‌شود اما با وجود فعالیت‌هایی چون استعمال دخانیات و مواد شیمیایی، استفاده از وسایل گرمازای بدون تهویه، آشپزی، گردگیری نامناسب و عدم تهویه، کیفیت هوای درون بدتر از هوای بیرون می‌گردد.
فرزانه رشیدی فکاری، آرش سفیدگران، شهرزاد وصال،
دوره ۲۴، شماره ۱۲۱ - ( بهمن ۱۳۹۳ )
چکیده

استئوپروز شایع‌ترین بیماری متابولیک استخوان و یکی از بیماری‌های شایع دوران سالمندی است، که شیوع آن در زنان بالای ۵۰ سال ۳۰ درصد می‌باشد(۱). سازمان جهانی بهداشت (۱۹۹۱)، استئوپروز را به عنوان چهارمین دشمن اصلی بشر و مهم‌ترین علت شکستگی استخوان در جهان گزارش کرد(۲). حال آن‌که ساده‌ترین و ارزانترین راه مقابله با استئوپروز، انجام اقدامات پیشگیرانه است. ایجاد رفتارهای پیشگیرانه نیاز به داشتن اطلاعات و آگاهی دارد، که این مهم با آموزش دادن حاصل می‌گردد(۳). آموزش منجر به افزایش توانایی افراد در تصمیم‌گیری‌های بهداشتی شده و در نهایت موجب تغییر رفتار می‌گردد. آموزشگران باید با توجه به محتوای و هدف آموزشی، زمان و خصوصیات فراگیران، بهترین روش را جهت آموزش به‌کار گیرند. آموزش چهره به چهره، یکی از موثرترین راه‌های تأثیرگذاری بر فراگیر می‌باشد، اما این نوع روش آموزشی نیاز مند صرف زمان زیادی است و در مراکز پر ازدحام میسر نمی‌باشد(۵). لذا در جهت صرف زمان کم‌تر، نیاز به استفاده از روش‌های غیرحضوری است. یکی از این روش‌ها آموزش با پمفلت می‌باشد. پمفلت نوعی رسانه آموزشی کم حجم است که جهت تغییر دانش، نگرش یا آموزش یک مهارت رفتاری استفاده می‌شود(۶). باتوجه به مطالعات اندک و نتایج متناقض مطالعاتی که در این زمینه صورت گرفته، نیاز به انجام مطالعات بیشتر در زمینه آموزش با روش‌های کم هزینه و در دسترس مطرح است. لذا مطالعه‌‌ی حاضر با هدف مقایسه‌ی تاثیر آموزش چهره به چهره و پمفلت برمبنای مـدل اعتقـاد بهـداشتـی بـر بـه‌کارگیـری عوامـل
عبدالباسط میرزایی پور، ابراهیم صالحی فر، قاسم جان بابایی، بیژن کوچکی، سمانه برهانی، معصومه رشیدی،
دوره ۲۴، شماره ۱۲۱ - ( بهمن ۱۳۹۳ )
چکیده

سابقه و هدف: سرطان کولورکتال چهارمین سرطان شایع در ایران است. میزان ابتلا به این سرطان در دو دهه گذشته، به خصوص در مناطق شمالی کشور، سیر صعودی داشته است. این تحقیق با هدف به روزرسانی وضعیت دموگرافیکی و بالینی بیماران مبتلا به سرطان کولورکتال انجام شد. مواد و روش‌ها: در مطالعه توصیفی حاضر اطلاعات دموگرافیک و بالینی ۳۶۴ بیمار که طی فروردین ۱۳۸۷ تا فروردین ۱۳۹۳ با تشخیص سرطان کولورکتال در بیمارستان امام خمینی (ره) ساری و کلینیک طوبی تحت درمان قرار گرفته بودند، بررسی شد. سن، جنسیت، محل تومور، stage تومور، وجود متاستاز، مکان متاستاز و علائم بالینی بیماران از جمله داده‌های جمع آوری شده بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون مربع کای و Independent samples T-test استفاده شد. یافته‌ها: از ۳۶۴ بیمار ۴/۵۳ درصد مرد و ۶/۴۶ درصد زن بودند. حدوداً یک سوم بیماران (۳/۳۱ درصد)، سن کم تر از ۵۰ سال داشتند. تفاوت آماری معنی‌داری بین میانگین سنی در دو جنس مشاهده نشد (۴۲/۰ =p). در زمان تشخیص، ۲/۳۷ درصد بیماران در ۴ stage قرار داشتند. سابقه خانوادگی سرطان در ۴۵درصد بیماران، مثبت بود و در بین افراد زیر ۵۰ سال این میزان به ۹/۶۳ درصد رسید. میانگین سنی در افراد با سابقه خانوادگی مثبت، کم تر از افراد با سابقه خانوادگی منفی بود (۰۲۸/۰= p). استنتاج: میانگین سنی ابتلا به سرطان کولورکتال در استان مازندران مخصوصاً در افرادی که دارای سابقه خانوادگی سرطان بودند، پایین تر از مطالعات مشابه بود. درصد بالایی از بیماران در زمان تشخیص در مراحل پیشرفته قرار داشتند. این یافته ها، به خصوص روی توجه بیش‌تر به علائم و نشانه های اولیه سرطان کولورکتال و انجام منظم برنامه‌های غربالگری جهت شناسایی زود هنگام سرطان کولورکتال تاکید دارند.
فهیمه رشیدی فکاری، محبوبه طباطبایی چهر،
دوره ۲۵، شماره ۱۲۳ - ( فروردین ۱۳۹۴ )
چکیده

سابقه و هدف: زایمان و تولد نوزاد از زیباترین لحظات زندگی هر زنی می‌باشد که این حادثه بزرگ معمولاً با اضطراب و تنش همراه است. هدف مطالعه حاضر مقایسه اثر استنشاق دو اسانس شمعدانی و پرتقال بر اضطراب زایمان می‌باشد. مواد و روش‌ها: در مطالعه کارآزمایی بالینی حاضر افراد شرکت کننده به دو گروه تقسیم شدند به طوری که در هر گروه ۵۰ زن قرارگرفتند. یک گروه اسانس شمعدانی و یک گروه اسانس پرتقال دریافت کردند. بررسی میزان اضطراب در این مطالعه به عنوان پیامد اولیه بوده است که در هردو گروه قبل و بعد از مداخله بررسی شد. برای تجزیه و تحلیل آماری از آزمون های کای دو، t زوج و ویلکاکسون استفاده گردید . یافته‌ها: سطح اضطراب درگروه دریافت کننده اسانس شمعدانی نسبت به گروه دریافت کننده اسانس پرتقال کاهش بیش تری داشت (۰۲/۴- درمقابل ۰۸/۳-). استنتاج: مطالعه حاضر نشان داد که رایحه شمعدانی نسبت به پرتقال در کاهش میزان اضطراب و آرام بخشی موثرتر است.
فرزانه رشیدی فکاری، معصومه کردی، سیدرضا مظلوم، طلعت خدیوزاده، محمود تارا، فریده اخلاقی،
دوره ۲۵، شماره ۱۲۳ - ( فروردین ۱۳۹۴ )
چکیده

سابقه و هدف: خونریزی پس از زایمان مهم‏ترین عامل مرگ مادر است. ارتقای صلاحیت بالینی سبب افزایش کیفیت کار ماما و کاهش مرگ مادران می‏شود. این مطالعه با هدف مقایسه تاثیر آموزش سنتی، مبتنی بر وب و شبیه سازی بر صلاحیت بالینی دانشجویان مامایی در اداره‌ی خونریزی بعد از زایمان انجام شد. مواد و روش‌ها: این مطالعه، نیمه تجربی، روی۹۱ دانشجوی مامایی دانشکده پرستاری مامایی مشهد در سال۱۳۹۲ انجام شد. دانشجویان با استفاده از جدول اعداد تصادفی به سه گروه آموزش مبتنی بر وب، شبیه سازی و سنتی تقسیم شدند. آموزش درگروه مبتنی بر وب به مدت یک هفته از وب سایت آموزشی، در گروه شبیه‏سازی به مدت چهار ساعت در مرکز مهارت های بالینی و در گروه سنتی به مدت چهار ساعت بصورت سخنرانی به همراه پاورپوینت انجام شد.صلاحیت بالینی دانشجویان قبل و یک هفته بعد از مداخله با پرسشنامه وآزمون بالینی ساختارمند عینی سنجیده شد داده ها با آزمون های آماری توصیفی، تی زوجی و آنالیز واریانس یک طرفه تجزیه و تحلیل شد. یافته‌ها: میانگین نمره صلاحیت بالینی دانشجویان قبل از آموزش در بین سه گروه اختلاف آماری معناداری نداشت(۳۲۶/۰

صفحه ۱ از ۳    
اولین
قبلی
۱
 

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Mazandaran University of Medical Sciences

Designed & Developed by : Yektaweb