۹ نتیجه برای مفید
محمد آهی ، مختار جعفرپور ، ناهید رحیمی فرد ، سکینه غفاریان ، حسن مفیدپور ، علیرضا فاضل ،
دوره ۱۳، شماره ۴۰ - ( مهر ۱۳۸۲ )
چکیده
سابقه و هدف : با توجه به اینکه محققین بافتشناس، غدد فوق کلیوی را بیشتر با روشهای ایمنی- بافتی- شیمیایی بررسی نمودهاند و در مورد زنجیرههای گلیکوکونژوگه سطح سلولی آنها کمتر تحقیق به عمل آمده ، بر آن شدیم تا با مشخص نمودن قند یا قندهای انتهایی زنجیره های گلیکوکونژوگه سطح سلول های کرومافینی در حال تکامل موجود در ناحیه مرکزی، غدد فوق کلیوی جنینی را مورد بررسی قرار دهیم.
مواد و روش ها : تعداد ۲۱۲ سر از جنینهای ۱۳ تا ۲۰ روزه حاصل از جفتگیری ۲۶ موش نروماده سوری نژاد Balb/c پس از طی مراحل پایداری بافتی، به طریق Serialsection به ضخامت ۵ میکرومتر برش داده شدند. جهت رؤیت غدد فوق کلیوی و انتخاب مقطع مناسب ، برش ها ابتدا توسط روش هماتوکسیلین- ائوزین (H & Ë) رنگآمیزی شدند و سپس برشهای انتخابی با بهکارگیری لکتین بافتی- شیمیایی، مورد بررسی میکروسکوپی قرار گرفتند.
یافتهها : از بین لکتینهای ÔFÂ,WGÂ,VVÂ,PNÂ,MPÂ که مورد استفاده قرارگرفتند، لکتین MPÂ در روزهای مختلف جنینی، با شدت و ضعف وابسته به سن نمونه، افزایش و یا کاهش سلولهای کرومافین، ناحیه مرکزی غدد فوق کلیوی را مشخص کرد. در آزمایش از لکتین PNÂ به عنوان شاهد مثبت استفاده گردید. سلولهای کرومافینی به هیچکدام از دیگر لکتین های مورد استفاده، پاسخی ندادند.
استنتاج : با توجــه به اینکه تنها لکتیــن MPÂ در روزهــای مورد مطالعــه جنینــی، با سلولهــای کرومافینی قسمت مرکــزی غدد فــوق کلیــوی واکنش نشان داده است و این لکتیـن به طور اختصاصی در سطح سلـول به گیرنــده (Galactos-N-Âcetyl Galactosamine) Gal-GalNÂc متصل میگردد، پیشنهاد میشود که قند انتهایی Gal-GalNÂc به عنوان گیرنده فاکتورهای القایی تکامل و عامل کلیدی در تکامل سلولهای کرومافین در ناحیهی مرکزی غدد فوق کلیه، در نظر گرفته شود.
رضا صالحی ، مانی مفیدی ، محمد حسینی کسنویه ،
دوره ۱۷، شماره ۶۱ - ( آذر ۱۳۸۶ )
چکیده
سابقه و هدف: با توجه به عدم استفاده روتین از داروی سوکسینیل کولین در موارد انتوباسیون یا لوله گذاری داخل تراشه (tracheal intubation) در بخش اورژانس، این مطالعه با هدف مقایسه میزان موفقیت و عوارض لوله گذاری داخل تراشه در دو روش با و بدون تزریق سوکسینیل کولین (Succinyl Choline) انجام گرفت.
مواد و روشها: در این مطالعه مداخلهای (Interventional)، طبق روش آسان غیر احتمالی ??? فرد کاندید لوله گذاری داخل تراشه واجد شرایط در اورژانس بیمارستان رسول اکرم وارد طرح شدند. داده های دموگرافیک ارزیابی شدند. سپس بیماران بصورت تصادفی در یکی از پروتکلهای A (RSI با سوکسینیل کولین) یاB (Modified RSI بدون سوکسینیل کولین) قرار گرفته و انتوبه شدند. موفقیت و عوارض اتفاق افتاده در حین و بلافاصله پس از انتوباسیون در پرسشنامهها ثبت گشته و با برنامه SPSS ۱۱ مورد آنالیز آماری قرار گرفت.
یافتهها: میانگین سنی افراد در گروه ۳۴,۱±۵.۱ A سال و در گروه ۳۵.۱±۵.۳ B سال بود.در گروه ۳۵A مورد (۴۶.۶ درصد) زن و ?? مورد مرد (۵۳.۴ درصد) و در گروه B نیز?? مورد (۴۹.۳ درصد) زن و ?? مورد (۵۰.۷ درصد) مرد بودند که اختلاف بین دو گروه معنیدار نبود. در گروه A ۷? نفر (?? درصد) در اولین کوشش و ۱ نفر (۲ درصد) در دومین کوشش انتوبه شدند. در ? مورد (? درصد) برادیکاردی، در ? مورد (۶.۱۰ درصد) هیپوتانسیون، در ۲مورد (۶.۲ درصد) استفراغ، در ? مورد (۶.۲ درصد) هیپرتانسیون و در ? مورد (?۲ درصد) هیپوکسی (O۲ sat<۹۰%) رخ داد. در گروه ۶۶Bورد (?? درصد) در اولین کوشش و ? مورد (۱۲ درصد) نیز در دومین کوشش انتوبه شدند. برادیکاردی در ?مورد (۲.۶ درصد)، هیپوتانسیون در ?مورد (?۲ درصد)، استفراغ در ۳ مورد (? درصد)، هیپوکسی در ??مورد (۱? درصد) رخ داد و و هیپرتانسیون در هیچکدام از موارد دیده نشد. در این مطالعه میزان موفقیت در روش RSI همراه با سوکسینیل کولین به طور معنیداری بیشتر بود. (Pvalue<۰.۰۵) از نظر میزان عوارض ناشی از دارو ها و انتوباسیون بین دو گروه اختلاف معنیداری دیده نشد. (Pvalue >۰.۰۵).
استنتاج: مطالعه ما نشان داد در انتوباسیون بیماران اورژانسی، درمواردیکه سوکسینیل کولین کنترااندیکاسیون یا منبع استعمال (Contraindication) ندارد، بهتر است به روش RSI انجام گیرد.
مانی مفیدی ، حسین شاکر ، حامد بصیرغفوری ،
دوره ۱۷، شماره ۶۱ - ( آذر ۱۳۸۶ )
چکیده
سابقه و هدف: یکی از داروهایی که اخیرا در زمینه کنترل درد مورد توجه قرار گرفته است، پروپاستامول (استامینوفن وریدی) (Propacetamol) می باشد. هدف این مطالعه مقایسه اثرات ضد درد پروپاستامول با ترمادول (Tramadol) در بیماران با درد کلیوی (Renal colic) می باشد.
مواد و روش ها: در این مطالعه کارآزمایی بالینی دو سوکور، طبق روش آسان غیر احتمالی ۸۰ فرد با درد کلیوی مراجعه کننده به اورژانس بیمارستان رسول اکرم (ص) وارد طرح شدند. داده های دموگرافیک و شدت درد قبل از تزریق توسط (Numeric Rating Scale) ارزیابی گردید. سپس بیماران بصورت تصادفی یکی از داروهای A (۱ گرم پروپاستامول وریدی) یا B (۱۰۰ میلی گرم ترامادول وریدی) را دریافت کردند. میزان کاهش درد و بروز عوارض ۳۰ دقیقه پس از تزریق ثبت گردید. پس از یک ساعت نیاز به تزریق مجدد مسکن ارزیابی شد. سپس داده های جمع آوری شده، توسط روش آماری T-test و با برنامه SPSS مورد آنالیز آماری قرار گرفت. در آنالیز تحلیلی مقادیر Pvalue<۰,۰۵ معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته ها: میانگین سنی افراد در گروه ۳۳±۸,۶ A سال و در گروه ۳۴.۲±۸ B سال بود. میانگین درد در گروه ۷.۶±۱.۶ A و در گروه ۷.۵±۱.۵ B بود. میزان تخفیف درد در گروه ۴.۴±۱.۶ A و در گروه ۲.۶±۱.۲ B بود که از نظر آماری معنی دار می باشد. در گروه ۱۲ A نفر (?۰ درصد) بعد از یک ساعت نیاز به تجویز مجدد مسکن داشتند و در گروه ۲۵ B نفر (۶۲.۵ درصد) که این یافته هم از نظر آماری معنی دار می باشد.
استنتاج: با توجه به نتایج این مطالعه و مقایسه آن با مطالعات قبلی ملاحظه می شود پروپاستامول وریدی یک داروی ایمن و موثر در تخفیف درد در بیماران با درد کلیوی می باشد که بدون ایجاد عوارض قابل توجه می تواند اثر ضد درد مناسبی ایجاد کند. نتایج پژوهش، نشان داد که پروپاستامول نسبت به ترامادول در کاهش درد بیماران با درد کلیوی، دارای کارایی بیشتر و عوارض کمتری می باشد.
مانی مفیدی ، کورش احمدی ،
دوره ۱۷، شماره ۶۲ - ( بهمن ۱۳۸۶ )
چکیده
سابقه و هدف:دررفتگی قدامی شانه، شایع ترین دررفتگی مفصلی در بین مفاصل بزرگ می باشد. در اکثر موارد، این دررفتگی در بخش اورژانس جااندازی می گردد. به طور متداول قبل و بعد از جااندازی، پرتونگاری شانه درخواست می شود. هدف از این مطالعه، بررسی ضرورت انجام پرتونگاری شانه در درمان بیماران مشکوک به دررفتگی شانه در بخش اورژانس بود.
مواد و روش ها:این مطالعه Case series در طول یک سال در بخش اورژانس بیمارستان های رسول اکرم و شهدای هفتــم تیر تهران بر روی ۱۱۶ بیمار مشـکوک به دررفتگی قدامـی شانه انجام گرفت. در ابتدا و انتهای جااندازی و قبل از انجام پرتونگاری، احتمال دررفتگی یا جااندازی کامل توسط پزشکان اورژانس ارزیابی و ثبت گردید. در نهایت پرتونگاری قبل و بعد از جااندازی، جهت تعیین دقت تشخیصی پزشکان توسط یک ارتوپد، بازبینی و نتایج مقایسه گردید.
یافته ها:۸۴ نفر (۷۲ درصد) از افراد مورد مطالعه، مرد و ۳۲ نفر (۲۸ درصد) زن بودند. میانگین سنی افراد ۳۱,۵±۸.۵ بود. ۳۰ نفر دررفتگی تکرار شده شانه با مکانیسم غیر ضربه (Trauma) داشتند (گروه ۱) و ۸۶ نفر، اولین مورد دررفتگی شانه یا دررفتگی با مکانیسم ضربه داشتند (گروه ۲). دقت تشخیصی پزشک در تعیین دررفتگی در گروه ۱، معادل ۱۰۰ درصد و در گروه ۲ معادل ۹۸ درصد بود. تشخیص اشتباه جااندازی کامل، فقط در موارد همراه با شکستگی دیده شد. از نظر دقت تشخیصی در زمان اطمینان پزشک از وجود دررفتگی یا جااندازی درست، اختلاف معنی داری بین قضاوت بالینی پزشکان اورژانس و ارتوپد دیده نشد.
استنتاج: مطالعه حاضر نشان داد که قضاوت بالینی پزشک با کمک معاینه فیزیکی مفصل شانه در تعیین وجود دررفتگی قدامی شانه و همچنین جااندازی کامل آن بسیار دقیق و قابل اطمینان است. پرتونگاری اولیه باید در موارد دررفتگی به علت ضربه گرفته شود. پرتونگاری جهت تایید محل صحیح مفصل جاانداخته شده باید در دررفتگی های همراه با شکستگی و یا در زمان شک پزشک انجام گیرد.
زهره زارع ، حسین ایمانی ، مسلم محمدی ، محمود مفید ، حسین دشت نورد ،
دوره ۱۹، شماره ۷۱ - ( مرداد و شهریور ۱۳۸۸ )
چکیده
سابقه و هدف: دی (۲- اتیل هگزیل) فتالات (DEHP) به عنوان نرم کننده در ساخت تولیدات پلی وینیل کلراید (PVC) کاربرد دارد. هدف از انجام این مطالعه بررسی اثرات DEHP بر وزن بدن، وزن بیضه، قطر لوله های منی ساز، ارتفاع اپیتلیوم منی ساز، قطر لومن لوله های منی ساز، تعداد سلول های سرتولی و اسپرماتیدهای گرد لوله های منی ساز بیضه موش سوری بود.
مواد و روش ها: در این تحقیق موش های سوری نر بالغ نژاد NMRI با میانگین سنی ۴ هفته انتخاب و سپس به سه گروه کنترل، حلال و تجربی تقسیم شدند. هر موش در گروه تجربی روزانه با ۲g/kg DEHP که در ۱۰۰ µl روغن ذرت حل شده بود و در گروه حلال روزانه با ۱۰۰ µl روغن ذرت به مدت ۱۴ روز گاواژ می شد. موش ها در گروه کنترل چیزی دریافت نمی کردند. روز اول و آخر آزمایش وزن هر موش اندازه گیری و ثبت شد. بیضه راست و چپ به طور جداگانه وزن شدند و سپس بیضه چپ در محلول بوئن ثابت شد. بعد از این مرحله بافت به ترتیب وارد مرحله پردازش و قالب گیری شد. به منظور انجام مطالعات بافتی برش های ۵ میکرومتری از بافت بیضه با رنگ آمیزی هماتوکسیلین و ائوزین رنگ آمیزی شدند.
یافته ها: تجویز DEHP موجب کاهش معنی دار وزن بدن و بیضه شد. به علاوه DEHP منجر به کاهش قطر لوله های منی ساز، ارتفاع اپیتلیوم منی ساز و قطر لومن لوله های منی ساز شد. تعداد سلول های سرتولی و اسپرماتیدهای گرد لوله های منی ساز به طور معنی دار نسبت به گروه کنترل کاهش یافت.
استنتاج: بر اساس یافته های مطالعه حاضرDEHP بر وزن بدن و بیضه، روند اسپرماتوژنزیس و در کل سیستم تولید مثلی جنس مذکر اثرات سمی دارد.
محمد علی مفید نخعی، نبی اله محمدی، سعید عابدیان کناری،
دوره ۳۰، شماره ۱۹۰ - ( آبان ۱۳۹۹ )
چکیده
سابقه و هدف: سلولهای دندریتیک، سلولهای حرفهای عرضهکننده آنتیژن هستند که آغازگر و تعدیلکننده پاسخهای ایمنی میباشند. ماده شیمیایی epigallocatechin gallate (EGCG) چای سبز یکی از عوامل سرکوبگر تومور شناخته شده است. از آنجایی که اینترلوکین۴ (IL-۴) تولید سایتوکاینهای پیش التهابی را مهار میکند و EGCG نیز دارای اثر ضد التهابی و تعدیلکننده ایمنی میباشد، لذا هدف از این مطالعه، بررسی اثر EGCG در تمایز مونوسیتها به سلولهای دندریتیک به عنوان جایگزینی مناسب برای IL-۴ بوده است .
مواد و روشها: در این مطالعه تجربی، سلولهای تک هستهای خون محیطی با استفاده از فایکول جداسازی و سلولهای مونوسیت CD۱۴+ به روش MACS جمعآوری شدند. EGCG در دو غلظت µmol/l ۵ و µmol/l ۱۰ اضافه شد. سلولها درروز ششم و هشتم از جهت شاخصهای تمایزی CD۸۳، HLA-DR و CD۱۱bبه روش فلوسیتومتری ارزیابی شدند. IL-۲۳ و IL-۳۵ نیز در مایع رویی کشت سلولی بررسی شدند.
یافتهها: مولکولهای CD۱۱b و CD۸۳ در سلولهای دندریتیک بالغ و نابالغ، تفاوت معنیداری بین دو روش داشت (۰۵/۰< P) مولکول HLA-DR در سلولهای دندریتیک نیز تفاوت معنیداری داشت(۰۵/۰< P). IL-۲۳ و IL-۳۵ در مرحله نابالغ نسبت به سلولهای دندریتیک بالغ تفاوت معنیداری نداشتند ولی در مرحله بالغ بین دو روش تفاوت معنیداری دیده شد (۰۵/۰< P).
استنتاج: بر اساس نتایج این مطالعه، EGCG درمقایسه با IL-۴ توانایی تمایز مونوسیتها به سلولهای دندریتیک نابالغ را دارد و بهنظر میرسد این مولکول باعث تولید سلولهایی دندریتیک با خاصیت تولروژنیک نسبت به روش کلاسیک میشود.
رضا مفیدیان، جمشید یزدانی چراتی، پیام عزیز زاده سعادت،
دوره ۳۲، شماره ۲۱۰ - ( تیر ۱۴۰۱ )
چکیده
سابقه و هدف: کشیدن دندانها به هر دلیلی، تاثیرات منفی در روح و روان انسان میگذارد. به علاوه اختلالاتی در جویدن غذا، شکل ظاهری و تکلم به وجود میآورد. این مطالعه با هدف بررسی علل خارج کردن دندان دائمی در بیماران مراجعهکننده به مراکز بهداشتی و درمانی دولتی شهرستان ساری در سال ۱۳۹۹، انجام پذیرفت.
مواد و روشها: در این مطالعهی توصیفی- مقطعی، ۵۲۲ نفر از افرادی که دندان کشیده شده داشتند، به صورت در دسترس انتخاب شدند. معیار ورود به مطالعه افراد با دامنه سنی ۱۸ تا ۶۵ سال بود و برای مقایسه علل کشیدن دندان در زنان و مردان و سایر ویژگیها از آزمون کای دو استفاده شد. برای انجام بخش تحلیل از نرمافزار SPSS۲۵ استفاده شد.
یافتهها: در افراد مورد بررسی،۶۴/۸ درصد به دلیل پوسیدگی، ۱۵/۷ درصد به دلیل مشکلات پریودنتال، ۶/۱ درصد به دلیل نیمه نهفتگی دندان، ۵/۴ درصد به دلیل آبسه پری اپیکال، ۴/۸ درصد بنا بر تقاضای بیمار، ۱/۳ درصد به دلیل ارتودنسی، ۱ درصد به دلیل تروما و ۱ درصد هم به سایر دلایل دندان های دائمی خود را خارج کرده بودند.
استنتاج: بیماریهای پریودنتال و پوسیدگی دندان از مهم ترین دلایل خارج کردن دندانهای دائمی در مراکز بهداشتی و درمانی شهرستان ساری بودند.
حورالعین عرب، محمدرضا مفید، محبوبه رحمتی، الهه قرهخانی، آرمین مختاریه، محمد شکرزاده،
دوره ۳۴، شماره ۲۴۰ - ( دی ۱۴۰۳ )
چکیده
اتوفاژی، یکی از فرآیندهای اساسی در سلولهای یوکاریوتی است و نقشی کلیدی در حفظ هموستاز و بقای سلولی ایفا میکند. این فرآیند شامل تشکیل ساختاری به نام اتوفاگوزوم است که اجزای آسیبدیده سلولی مانند پروتئینها و اندامکهای ناکارآمد را محصور کرده و به لیزوزومها انتقال میدهد تا تجزیه شوند. اتوفاژی به سلولها کمک میکند تا در شرایط استرسزا مانند کمبود مواد مغذی، هیپوکسی و عفونتهای میکروبی زنده بمانند. این فرآیند به سه نوع اصلی تقسیم میشود: ماکرواتوفاژی، میکرواتوفاژی، و اتوفاژی وابسته به چاپرون، که هر یک ویژگیهای خاص خود را دارند.
فرآیند اتوفاژی توسط ژنهای مرتبط با اتوفاژی (ATG) تنظیم میشود و مراحلی همچون القا، تشکیل اتوفاگوزوم، ادغام با لیزوزوم و تجزیه محموله را شامل میشود. اختلال در عملکرد اتوفاژی میتواند منجر به بروز بیماریهای مختلفی از جمله سرطان، بیماریهای نورودژنراتیو، اختلالات متابولیک و عفونتهای باکتربایی و ویروسی شود. پژوهشهای جدید نقش دوگانه اتوفاژی در سرطان را نشان میدهند؛ از یک سو، اتوفاژی میتواند به عنوان سرکوبگر تومور عمل کند و از سوی دیگر، در برخی موارد به بقای سلولهای توموری کمک میکند.
همچنین در سیستم عصبی، این فرآیند از تجمع پروتئینهای مضر جلوگیری کرده و به حفظ عملکرد نورونها کمک میکند. علاوه بر این، اتوفاژی نقش مهمی در مقابله با پاتوژنهای مهاجم ایفا میکند و به عنوان یک مکانیسم دفاعی در برابر باکتریها و ویروسها عمل میکند. بررسیها نشان میدهد که اتوفاژی یک هدف بالقوه برای توسعه استراتژیهای درمانی در بیماریهای مختلف است و پژوهشهای بیشتر در این زمینه میتوانند به بهبود راهکارهای درمانی و درک عمیقتر از این فرآیند منجر شوند.
بررسی دقیق مسیرهای مولکولی تنظیمکننده اتوفاژی، بویژه مسیرهای mTOR و AMPK، میتواند ارائهکننده راهکارهای درمانی جدید برای بیماریهای مرتبط باشد. این مقاله با مرور جامع مکانیسمها و نقشهای اتوفاژی، به بررسی ارتباط آن با انواع بیماریهای انسانی پرداخته و چشماندازی نوین برای کاربردهای بالینی این فرآیند ارائه میدهد.
حورالعین عرب، محمد شکرزاده، محبوبه رحمتی، محمدرضا مفید،
دوره ۳۵، شماره ۲۴۵ - ( خرداد ۱۴۰۴ )
چکیده
پروتئین اتصال دهنده فاکتور رشد شبه انسولین-۳ (IGFBP-۳) از اعضای خانواده پروتئینهای IGFBP نقش گستردهای در تنظیم رشد سلولها دارد. این پروتئین بهطور خاص با اتصال به فاکتورهای رشد شبه انسولین (IGFs)، دسترسی این فاکتورها به گیرندههای خاص را تنظیم میکند و با مهار IGFs، مانع رشد سلولهای سرطانی میشود. IGFBP-۳ عملکردهای مستقلی از IGFs مانند تنظیم فرآیند آپوپتوز، کنترل چرخه سلولی، اتوفاژی، تنظیم بیان ژن و مهار فاکتور هستهای کاپا-بی (NF-κB) دارد. از آنجا که التهاب مزمن بهعنوان محرک پیشرفت سرطان شناخته میشود، نقش IGFBP-۳ در سرکوب فاکتور رونویسیNF-κB و اثرات ضد التهابی آن، بهویژه در شرایط التهاب محرک تومور، حائز اهمیت است. با این حال، در شرایط پاتولوژیک خاص، این پروتئین ممکن است به بقای سرطان کمک کند، که نشان دهنده ماهیت دوگانه آن در تنظیم مرگ و بقای سلولها است. ویژگیهای دوگانه IGFBP-۳ باعث شده که بهعنوان یک هدف مهم در تحقیقات سرطان، التهاب و سرطان مرتبط با التهاب مطرح شود.
این مقاله یک مطالعه مروری نقلی است که به بررسی مکانیسمهای وابسته و مستقل از IGFs پروتئین IGFBP-۳، نقش آن در سرطان و بیماریهای التهابی می پردازد. همچنین ارتباط تغییرات بیان و عملکرد این پروتئین را با انواع بدخیمیها و التهاب تحلیل مینماید. علاوه بر این، پتانسیل درمانی IGFBP-۳ در انکولوژی و بیماریهای التهابی را مورد ارزیابی قرار میدهد. درک عمیقتر عملکرد دوگانه IGFBP-۳ و مسیرهای مرتبط با آن میتواند به توسعه استراتژیهای درمانی هدفمند برای مقابله با سرطان و التهاب کمک کند. این مطالعه چشماندازهای نوینی را برای کاربردهای بالینی IGFBP-۳ بهعنوان یک عامل درمانی مستقل، هدف دارویی در ترکیب با رژیمهای استاندارد (مانند شیمی درمانی، پرتو درمانی یا ایمونوتراپی)، یا حتی پایهای برای طراحی داروهای جدید ارائه میدهد.